خلاصه اصول تعليمات و رويّه معموله سلسله علّيه گنابادى
به قلم: جناب آقاي حاج سيد هبة الله جذبي، كتاب باب ولايت و راه هدايت. مقاله نهم
۱ - كمال تقيّد و دقّت در انجام تكاليف و وظايف شرعيه دارند؛ حتّى علاوهبر اتيان واجبات و ترك محرمات تا ممكن شود مستحبّات را نيز عمل نموده و از مكروهات اجتناب نمايند؛ بلكه بزرگان توصيه مىنمايند كه تا بتوانند از امور مباحه هم خوددارى كنند كه مبادا بهمكروهات و بالنتيجه به محرمات دچار گردند. و اين تكاليف شرعيه تا حيات باقى است ولو هرقدر در مراتب روحى ترقّى كند ساقط نمىگردد؛ بلكه هرقدر در مقامات معنوى بيشتر ترقّى كند، سعى و كوشش او در عبادت و طاعت و خضوع و خشوع زيادتر گردد. و در دستورات طريقتى بعضى از مستحبّات را موظّفند هميشه انجام دهند، مانند دوام بر طهارت و اداى فرايض در اوّل وقت و بيدارى سحرها براى عبادت، خصوص بينالطّلوعين و قرائت مقدارى از قرآن مجيد بعد از اداى نماز صبح و خواندن صلوات كبيره بعد از نماز صبح و موقع خواب.
در مجامع فقرى هم پس از اداى نماز جماعت - درصورت بودن مأذون - يكى از كتبى كه شامل وظايف شرعيه و دستورات اخلاقى و عرفانى است، خوانده شده و بعد مقدارى از اشعار عرفاى بزرگ خوانده مىشود و همه با حالت سكوت به ياد خدا و استماع مىباشند.
۲ - از غروب روز پنجشنبه تا بعد از اداى فرايض ظهر جمعه بهموجب آيه شريفه: اِذا نُودِىَ لِلصَّلوةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا اِلى ذِكْرِاللَّهِ وَ ذَرُواالْبَيْعَ (۸۳)، امور دنيوى را ترك كرده از كسب و كار و امور دنيوى دست كشيده بهامور مذهبى از قبيل شركت در مجامع فقرى و زيارت اخوان و قبور بزرگان و عيادت بيماران و دستگيرى بينوايان و اعانت مظلومان و غيره مشغول مىباشند يا به عبادت و بندگى خدا و خواندن دعا مىپردازند.
۳ - اشخاصى كه مبتلا به استعمال ترياك يا ساير مواد مخدّره از قبيل حشيش و بنگ و مسكرات و غيره مىباشند در اين سلسله قبول نشده و استعمال ترياك را مطابق فتاوى بيشتر از علما حرام مىدانند و در اين سلسله معتادين به اين امور وجود ندارند؛ حتّى غالب بزرگان از استعمال قليان و سيگار هم به علّت مضرّ بودن به صحّت مزاج اجتناب دارند.
۴ - كلّيه پيروان اين سلسله بايد از راه كسب و كار رفع احتياجات زندگى خود را نموده و حتّى خود بزرگان هم از طريق زراعت و حفر قنوات و احياى زمين موات امرار معاش مىكنند و از تنبلى و بيكارى پرهيز دارند و اشخاص بيكار كه از راه تكدّى يا دورهگردى يا خواندن در معابر، تحميل و سربار ديگران هستند؛ قبول نشده و در اين سلسله يافت نمىشوند.
۵ - نسبت به هيچيك از سلاسل بلكه مذاهب تنقيد و بدگويى ننموده، با همه به محبّت و دوستى رفتار مىنمايند؛ بلكه بدگويى نسبت به رؤسا و بزرگان هر سلسله و مذهب را بهموجب آيه مباركه: وَ لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُوناللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ (۸۴) حرام مىدانند و اگر مدح يا ذمّى نمايند مطابق رويّه قرآن مجيد عمل را ملاك قرار مىدهند نه شخص را، و دستور كلّى، با خداوند به بندگى و طاعت و با عموم به مهربانى و شفقّت و با برادران دينى به كوچكى و خدمت مىباشد.
۶ - تعدّد زوجات را به مصداق آيه مباركه: فَاِنْ خِفْتُمْ اَلّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً (۸۵) و آيه شريفه: وَ لَنْ تَستَطيعُوا اَنْ تَعْدِلُوا (۸۶) جايز نمىدانند مگر در موارد ضرورت و نادره كه به علل شرعيه ناچار از تعدّد گردند. طلاق را نيز بهموجب حديث شريف: اِنَّ اَبْغضَ الاشياء عِندى الطّلاق (۸۷) اجازه نمىدهند؛ مگر در مواردى كه توافق غيرممكن يا مخلّ امور ديانتى يا مذهبى بوده باشد.
۷ - نسبت به علماى اعلام كه مجازين روايت و مأمور تبليغ احكام شرعيه فرعيه هستند كمال تجليل و احترام را قائلند و پيروان را در وظايف شرعيه امر مىكنند كه از مراجع تقليد اخذ تكليف نمايند؛ چه، شريعت را پايه و اساس و مقدّمه طريقت مىدانند و بدون انجام وظايف شرعيه كه از روى تقليد صحيح باشد امور قلبى و طريقتى را بىاثر دانند.
۸ - دخالت در هر يك از امور مذهبى را بدون اجازه از صاحب اجازهاى كه اجازه آن به وسايط، متّصل به يكى از معصومين (ع) شود جايز نمىدانند، مانند امامت جماعت و اخذ وجوه خدايى و قضاوت و فتوى و غيره؛ و مىگويند همانطورى كه بدون حكم و فرمان شاه كسى نمىتواند در امور دولتى دخالت كند ولو هرقدر عالم به قوانين ادارى يا حقوقى يا جريان مالى باشد، همچنين در امور مذهبى هم به صرف دانستن احكام جايز نيست مباشرت نمايد؛ مگر آنكه اجازه از صاحب اجازه صحيحه غيرمخدوشه داشته باشد.
۹ - هيچ يك از پيروان، حق دعوت و تبليغ ندارند و بايد به عمل و كردار نيك رفع شبهات كرده و خلق را راغب و مايل به ديانت نمايند و اساساً مىگويند: طريقت امر قلبى و باطنى است و دعوت مربوط به امور ظاهرى و شريعتى است. هركس مورد فضل و هدايت الهى واقع گردد - چه، هدايت مخصوص ذات اقدس الهى است كه اللَّهُ يَهْدى مَنْ يَشاءُ (۸۸) - بهقلب او مىاندازد كه درصدد طلب حق برآيد و چون در طلب خود بهسعى و كوشش پرداخت و با تضرّع و نيازمندى از خداوند ارائه طريق خواست، خداوند به موجب آيه شريفه: وَالَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا (۸۹)؛ البتّه او را بهطريق حق راهنمايى فرمايد و به نماينده خود رساند. از اينرو اين سلسله هيچگونه تظاهر و اجتماعات تبليغى ندارند و غير از مجامع فقرى كه معمولاً شبهاى جمعه و دوشنبه و صبحهاى جمعه است مجامع عمومى ديگرى ندارند و در اين مجامع هم فقط به ذكر خدا و مذاكره امور مذهبى و ذكر فضايل و مكارم بزرگان مشغولند و در اين مجامع هم ورود غيرپيروان مانعى ندارد.
۱۰ - پيروان اين سلسله اجازه ندارند در سياست دخالت كنند (البتّه مشاغل دولتى جزو كسب و كار است) يا در احزاب و دستجات سياسى وارد گردند. و در مجامع فقرى هم هيچگونه مذاكرات سياسى نبايد بشود بلكه در آن مجامع، امور مادّى و دنيوى همصحبت نشود و فقط به ياد خدا و امور روحى و معنوى پردازند و در عين حال قوانين مملكتى را محترم شمرده، مطيع باشند و تا بتوانند از وظايف شخصى تجاوز ننموده؛ بهكار خود مشغول و متوجّه خوب و بد ديگران نباشند و ساعى باشند كه حتّىالامكان خود را اصلاح نمايند.
۱۱ - از خصوصيات اين سلسله آنكه غالب مشايخ و مجازين آنها علمايى هستند كه تمام مراتب علمى و صورى را به حدّ كمال رسانيده و مجتهد يا قريبالاجتهادند كه بعد از طىّ تمام مقامات علمى و داشتن احترامات صورى به فكر تكميل باطن و علوم معنوى و ترقّى روحى - همان مراتبى كه اصحاب سرّ ائمّه اطهار (ع) دارا بودند - برآمده و ترك تمام مراتب و مقامات صورى را نمودند؛ بلكه خود را مورد طعن و لعن ظاهربينان قرار داده و سلوك در اين سلسله و تسليم به نماينده الهى را اختيار نمودهاند (رجوع شود به حالات مشايخ اين سلسله در كتاب نابغه علم و عرفان).
۱۲ - اين سلسله چون در ظاهر و وظايف شرعيه هيچگونه اختلافى در اعمال و اعتقادات با علماى اعلام و شيعه حقّه اثنىعشريه ندارند بهحسب ظاهر و لباس و محل عبادت كه مسجد است تمايزى نداشته و حتّى محل خاصّى به نام خانقاه را كه موجب دوئيت و تشتّت گردد؛ معتقد نيستند، چه بزرگترين علّت ضعف و انحطاط اسلام را همين ايجاد فرق مختلفه اسلام مىدانند و مىگويند: بايد همه با هم متّحد و متّفق شده و درصدد اعلاى كلمه اسلام و رفع مفاسد و خطراتى كه پيش آمده برآيند. طريقت امر معنوى و اصلاح نفس و تصفيه روح است و مستلزم ظاهر خاصّى نيست، وظيفه پيروان، آن است كه در ظاهر با ساير مسلمين كه برادران اسلامى هستند مشابه و مشترك بوده و وضع خاصّى كه آنها را از ديگران متمايز نمايد، نداشته باشند فقط جديّت كنند كه در انجام وظايف شرعى و اخلاقى خود را ممتاز نمايند و در وظيفه طريقتى هم در هر حال به ياد خدا و از ذكر او غافل نشوند كه بهموجب حديث شريف: الذِّكرُ طاعةٌ والغفلةُ مَعصية (۹۰)، غفلت و فراموشى از ياد خدا را گناهى عظيم شمارند و در عين آنكه به امور دنيوى مشغولند بايد در دل به ياد خدا باشند كه مثلى است مشهور «دست به كار و دل با يار».
اندر همه جا با همه كس در همه كار مىدار نهفته چشم دل جانب يار يك چشم زدن غافل از آن شاه نباشيد شايد كه نگاهى كند آگاه نباشيد
۱۳ - در اين سلسله الزامى به گذاردن شارب ندارند و بزرگان فرمودهاند كه دينى را به مويى نبستهاند؛ ولى هيچ يك از علما هم بهحرمت يا كراهت آن فتوى ندادهاند بلكه قائل به استحباب آن هستند و اين استحباب را هم علماى تشيّع از راه تسامح در ادلّه سنن قبول نمودهاند و الّا غالب روات اين اخبار، غيرموثقند.
۱۴ - بزرگان عرفا را، نمايندگان حق و نايب امام (ع) و مجازين درايت و مأمورين اصلاح نفوس و تهذيب اخلاق و تصفيه روح و متوجّه نمودن خلق به سوى خدا مىدانند و اجازه آنها را به وسايط صحيحه متّصل به امام (ع) رسانند و امر و اطاعت دستورات آنها را امر الهى دانند چنانچه علماى اعلام را نمايندگان حق و نايب امام (ع) در تبليغ احكام و وظايف شرعيه دانند و بايد اجازه روايت آنها هم به وسايط غيرمخدوشه به امام (ع) متّصل گردد.
۱۵ - عبادات و اعمال مذهبى بايد به امر آمر الهى باشد كه اگر بدون امر آمر الهى انجام شود، نتيجه و ثمر اخروى نخواهد داشت؛ نهايت آنكه اگر از روى صدق و اخلاص بدون شائبه ريا و اغراض نفسانى باشد، خداوند متعال به مصداق آيه مباركه: وَالَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا (۹۱) او را به آمر الهى رساند و پس از تسليم به امر او اجر و ثواب اعمال گذشته او را هم به او عطا خواهد فرمود.
۱۶ - ولايت على (ع) را كه مطابق اخبار صحيحه متواتره، شرط قبول اعمال و دخول در باب علم است - غير از اظهار علاقه و محبّت و ارادت - اعتقاد به خلافت بلافصل آن حضرت دانند و الّا هزاران اشخاص از مذاهب غير از اسلام هم اظهار محبّت و ارادت به آن بزرگوار را مىنمايند؛ پس بايد آنها هم داراى ولايت باشند! بلكه مىگويند بهموجب حديث شريف: بُنِىَالْاِسْلامُ عَلى خَمْسٍ؛ الصَّلوةِ وَالزَّكوةِ والصَّوْمِ وَالحَجِّ وَالْوَلايَةِ (۹۲) كه ولايت را كه امر معنوى و قلبى است جزو اعمال بدنى و جوارحى ذكر فرمودهاند و الّا بايد توحيد و نبوّت و معاد را نيز ذكر كرده باشند و آن عمل بدنى كه ترخيص در آن داده نشده است بيعت ايمانى است كه تا كسى اين بيعت را انجام ندهد اگر تمام عمر مشغول عبادت و طاعت باشد هر آينه خداوند او را به رو در آتش جهنّم اندازد و اين بيعت ايمانى و بيعت اسلامى در زمان حيات رسول اكرم)ص ( ظاهر و آشكار بوده است؛ بعد از آن حضرت مخالفين به زور از مردم بيعت اسلامى مىگرفتند؛ ولى بيعت ايمانى را على و ائمّه (ع) بعد از آن حضرت تا زمان غيبت كبرى، خود آن بزرگواران يا نواب و مشايخ آنها بهواسطه خوف از خلفاى جور مخفيانه از اشخاصى كه خداوند آنها را هدايت مىفرمود، بيعت مىگرفتند و آيات قرآنى بالصراحه و اخبار و احاديث بالكنايه و تواريخ بر اين امر دلالت دارد و ثابت است و هيچ دليلى از آيات و اخبار در دست نيست كه در زمان غيبت امام زمان عجلاللَّه فرجه اين امر مهم كه بهموجب آيه مباركه: اَ لْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَاَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى (۹۳) كه موجب اكمال دين است ساقط و نسخ شده باشد؛ لذا بايد عقلاً و نقلاً و فضلاً در زمان غيبت هم اين عمل را انجام دهند و آنها مجازين در درايت و بزرگان عرفا مىباشند كه به اجازه متّصله به وسايط به امام (ع) از مستعدّين، اخذ بيعت مىنمايند؛ ولى البتّه بايد اشخاصى كه بيعت مىگيرند با اجازه صحيحه و غيرمخدوشه كه متّصل به امام گردد بوده باشند. بيعت معامله با حق است كه اِنّاللَّهَ اشْتَرى مِنَالْمُؤمِنينَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ بِاَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ (۹۴) پس بايد معامله با نماينده حق كه اجازه داشته باشد انجام گيرد.
۱۷ - توفيق درك خدمت نماينده حق و صاحب اجازه؛ اوّلاً: به هدايت و راهنمايى حق است كه هركس را خدا بخواهد به نماينده خود هدايت مىفرمايد. ثانياً: تشخيص صاحبان اجازه حقّه بهحسب ظاهر به دو امر است يكى نصّ و ديگر اثر؛ نصّ يعنى اجازه او بدون قطع و فصل كتباً يا شفاهاً (نه در خواب) متّصل به امام (ع) گردد و البتّه تحقيق اين امر مستلزم دقّت و تعمّق در حالات و كتب عرفا و بزرگان است. امّا اثر عبارت از آن است كه در ملاقات و زيارات آنان، مطابق دستور حضرت عيسى (ع) باشد كه از آن حضرت سؤال كردند كه مَنْ نُجالِس؟ فرمود: مَنْ يَذْكُر اللَّهَ رُويته و يَزيدُ فِى عِلْمِكُم مَنْطقه و يَرْغَب فىالاخِرَة عَمَله؛ بايد ملاقات و مجالست و مصاحبت او شما را به ياد خدا اندازد و بيان او بر دانايى شما بيفزايد و عمل و رفتار او شما را راغب و مايل به آخرت نمايد و از دنيا و علاقه به آن متنفّر سازد؛ چنين كسى شايستگى آن دارد كه تسليم او شويد بهعلاوه بايد اعمال و رفتار و عقايد او كاملاً مطابق شرع انور باشد كه اگر عملى از اعمال شريعت را مهمل گذارد يا عقايدى مخالف قرآن مجيد و احاديث داشته باشد قابل اطاعت و پيروى نخواهد بود؛ البتّه اين تشخيصات در بدو امر است و بعد از آنكه تسليم امر شد و به دستورات عمل كرد حسّ مىكند كه روز بهروز نفس او اصلاح شده و اخلاق رذيله او تبديل به صفات حسنه گرديده و صفا و نورانيّتى در قلب او ايجاد شده آن وقت يقين مىكند كه به راه نيك و حقّى مىباشد.
زيرنويس:
۸۳) سوره جمعه، آيه ۹ : چون نداى نماز روز جمعه در دهند، به نماز بشتابيد و دادوستد را رها كنيد. ۸۴) سوره انعام، آيه ۱۰۸: چيزهايى را كه آنان به جاى اللَّه مىخوانند، دشنام مدهيد كه آنان نيز بىهيچ دانشى، از روى كينهتوزى به اللَّه دشنام مىدهند. ۸۵) سوره نساء، آيه ۳: و اگر بيم آن داريد كه به عدالت رفتار نكنيد، تنها يك زن بگيريد. ۸۶) سوره نساء، آيه ۱۲۹: هر چند بكوشيد هرگز نتوانيد به عدالت رفتار كنيد. ۸۷) به راستى ناپسندترين امور در نزد من طلاق است. ۸۸) سوره بقره، آيه ۲۱۳: خدا هركس را كه بخواهد هدايت مىكند. ۸۹) سوره عنكبوت، آيه ۶۹: كسانى را كه در راه ما مجاهدت كنند، به راههاى خويش هدايتشان مىكنيم. ۹۰) ذكرْ طاعت است و غفلت از ذكرْ معصيّت است. ۹۱) سوره عنكبوت، آيه ۶۹: كسانى را كه در راه ما مجاهدت كنند، به راههاى خويش هدايتشان مىكنيم. ۹۲) اصول كافى، ثقةالاسلام الكلينى الرّازى، ترجمه و شرح حاج سيّد جواد مصطفوى، ج ۳، انتشارات علميّه اسلاميّه، ص ۳۳، ج ۸ : اسلام بر پنج پايه بنا شده است: نماز، زكات، روزه، حجّ و ولايت. ۹۳) سوره مائده، آيه ۳ : امروز دين شما را به كمال رسانيدم و نعمت خود را بر شما تمام كردم. ۹۴) سوره توبه، آيه ۱۱۱: خدا از مؤمنان جانها و مالهايشان را خريد تا بهشت از آنان باشد.
|
|||
|