۷- درباره صحّت استعمال عشق نسبت به مقام مقدّس الوهیت
این موضوع در بسیاری از كتب عرفا به طور مشروح و
با استدلال ذكر شده ولی برای اینكه سؤال بدون جواب نماند، مختصری عرض ميشود. عشق در لغت افراط در محبّت است؛ چنانكه در
قاموس و المنجد و سایر كتب لغت ذكر شده و در مجمع مذكور است: وَ هُوَ تَجاوُزُ
الحدّ فی المَحَبَّةِ(۴۳) و البتّه این امر مستلزم امور شهوانی و امیال نفسانی نیست. چون
الفاظ در ازای معانی عامّه وضع شدهاند و افراط در محبّت نسبت به هر چه باشد، آن را
عشق ميگویند. محبّت یكی از عواطف عالیه قلبیه است كه در مرحله
ذات از شوب عوارض نفسانیه خالی است و اگر هم در بعضی موارد با آنها قرین گردد،
لازم نیست كه در همه مراحل ملازمه داشته باشد بلكه به عقیده عرفا كه از معنی لغوی
نیز استنباط ميشود محبّت شهوانی از مصادیق حقیقیه عشق نیست و اطلاق بر آن به طور
مجاز است بلكه به عقیده عرفا اطلاق عشق بر آن روا نیست: عشقهایی كز پی رنگی بود عشق نبْوَد عاقبت
ننگی بوَد زیرا لازمه امیال نفسانیه زوال و انقطاع ميباشد
و این محبّت ناشی از غریزه جنسی است و از حقیقت عاطفه روحی خارج و مانند غرائز دیگر
حیوانی ميباشد، ولی عشق آن است كه جزو شاكله انسانی بشود و زوال نپذیرد. محبّت شدید در هر جا وجود داشته باشد، اطلاق عشق
بر آن صحیح است؛ مثلاً عشق مادر به فرزند یا عكس آن یا در مراحل بالا و عواطف عالیه
انسانیه، مانند آنكه گفته شود عشق به علم یا عشق به خدمت به جامعه دارد درست است.
بنابراین اطلاق عشق به خداوند نیز اشكال ندارد و خلاف نیست باضافه در قرآن مجید
ميفرماید: والّذینَ آمَنوُا اَشَّدُ حُباً لِلّهِ(۴۴) و شدّت حبّ نیست مگر همان
عشق، چنانكه در كتب لغت نیز مذكور است و این كلمه دراخبار هم رسیده است كه در مجمع
بدان تصریح شده و در وافی ذكر صفات مؤمنین در باب «التّفرّغ لِلعِبادة»(۴۵) نقل از
كافی از حضرت صادق - علیه السّلام - روایت شده كه فرموده: قال رسوُل اللّهِ (ص): اَفْضَلُ النّاسِ مَنْ
عَشِقَ العِبادَة فَعانَقَها و اَحَبَّها بِقَلْبِهِ و باشَرَها بِجَسَدِهِ وَ
تَفَرَّغَ لَها فَهُوَ لایبالی عَلی ما اَصْبَحَ مِنَ الدُّنیا عَلی عُسْرٍ اَمْ
عَلی یسْرٍ(۴۶) كه دلالت دارد بر
اینكه اطلاق عشق اختصاص به امور شهوانی بلكه مادّی ندارد؛ وگرنه نبایستی در این
حدیث اطلاق لفظ عشق ميشد. و اگر در كتب لغت و علم النّفس بلكه اخبار دقیق شویم به
صحّت این اطلاق كه عرفا دارند پی ميبریم. فقط در كتب طبّی كه از عشق بحث شده از
نظر شهوانی آن ميباشد و در آن نیز به واسطه اینكه همان یك قسمت ارتباط به علم طبّ
دارد، كه در حقیقت از امراض جسمانی مالیخولیایی و سوداوی محسوب است. و بر فرض هم كه این نام در لغت یا در شرع نرسیده
باشد منظور عرفا همان شدّت حبّ است نه غیر آن و البتّه خود حُبّ مافوق امور مادّی
است و آنها به همین معنی اصطلاح نمودهاند، و لا مُشاحّة فِی الاصطلاح البتّه اطلاق
كلمه معشوق بر حضرت حقّ به عنوان اسمیت جایز و صحیح نیست، چون اسماء الله توقیفی
هستند و تا از شارع مقدّس تصریح نشده باشد نباید نامی برای خداوند ذكر كرد. ولی به
عنوان وصفی چون منظور از آن نام نیست، گمان نميرود اشكالی داشته باشد، چون معنی
محبوب و حبیب را دارد و به حدیث قدسی منسوب است: اذا كانَ الْغالِبُ عَلَی الْعَبْدِ الاشْتِغالُ
بی جَعَلْتُ بِغْیتَهُ وَلَذَّتَهُ فی ذِكری. فَاذا جَعَلْتُ بِغْیتَهُ و
لَذَّتَهُ فی ذكری عَشِقَنی و عَشِقْتُهُ. فاذا عَشِقَنی عَشِقْتُهُ، وَ رَفَعْتُ
الحِجابَ فِیما بَینی وَ بَینَهُ(۴۷) و چند حدیث دیگر نیز رسیده است. بسیاری از
علما هم این كلمه را ذكر كردهاند؛ چنانكه شیخ بهائی در كشكول ميفرماید:
اَلْعِشْقُ انجِذابُ القلبِ اِلی مِقناطیس الْحُسْنِ و كَیفِیةُ هذا الانْجِذابِ
لا مَطْمَعَ فی الاطّلاعِ عَلی حَقیقَتِها.(۴۸) و مولانا محمّدتقی مجلسی اوّل در شرح جامعه در
ذكر عبارت: وَ بمُوالاتِكُم تُقْبَلُ الطّاعةُ المُفْتَرَضَة و لَكُم المَوَدَّةُ
الواجبَةُ (۴۹)، فرموده: وَالاَخبارُ بوُجوبِ الْمَوَدَّةِ مُتواتِرِةٌ وَ اَقَلُّ
مَراتِبِها اَنْ یكونوا اَحَبُّ النّاسِ اِلَینا مِنْ اَنْفُسِنا و اَقْصاها
العِشْق(۵۰). و شیخ ابوالمحاسن حسین بن حسن جرجانی، در تفسیر
خود موسوم به جَلاءُ الاذهان و جلاءُ الاحزان معروف به تفسیر گازر، در تفسیر حمعسق
گوید كه: «بعضی گفتهاند ایت در شأن رسول (ص) است. حاء، حوضِ مورود است. میم، ملكِ
ممدود است. عینْ، عشقِ معبود است و علوّ نامحدود است. سین، سناء مشهود است. و قاف،
قیام او در مقام محمود است و قربت او در كرامت معبود است...» كه در این عبارت جمله
عشق به معبود ذكر شده است. و به طور كلّی این شبهه از نظر مخلوط شدن
اصطلاحات فرقههای مختلفه با یكدیگر پیش مياید و غالباً اگر كنجكاوی و تحقیق شود،
معلوم ميشود كه اختلاف لفظی است. و اگر حسن نیت در بین باشد و شبهه شده باشد به
زودی رفع ميشود. ولی متأسّفانه غالب كسانی كه این ایرادات را منتشر ميكنند حسن
نیت ندارند بلكه منظورشان القای شبهه و انحراف فكری متدینین ساده لوح است و حتّی ایراد گرفتهاند كه چون كلمه عشق در قرآن نیست و در اخبار هم بر فرض رسیدن حدیث
مَنْ عَشِقَ العِبادَةَ خیلی كم است، اطلاق كلمه عشق نسبت به خداوند خلاف ادب است.
ولی همانطور كه گفتیم اینها اصطلاحات است و كلمه عشق هم اختصاص به معنی مجازی آن
ندارد بلكه اعمّ است و اطلاق آن نسبت به خداوند هم اشكالی ندارد و باضافه، كلمات
بسیاری نزد همان مخالفین بلكه نزد عموم شیعه متداول است كه در قرآن مجید یا در
اخبار به معنی متداول ذكر نشده، مانند كلمه اجتهاد؛ در صورتی كه ذكر آنهاهیچ اشكال
ندارد و بر این قسمت متّفقند.
۴۳) و آن [عشق] عبارت از تجاوز از اندازه در محبّت و دوستی
است. ۴۴) سورة البقرة، ایه ۱۶۶: «و كسانی كه ایمان آوردهاند، دوستی
و محبّت آنان نسبت به خداوند شدید است.» ۴۵) در وافی تألیف مرحوم فیض كه جمع اخبار كتب صحاح اربعه را
فرموده، باب التّفرّغ للعبادة ذكر كرده ولی در اصول كافی در كتاب الایمان و الكفر
باب العبادة ذكر شده و تعجّب است كه یك نفر از فضلا ایراد گرفتهاند كه چرا باب
التّفرّغ للعبادة در اینجا ذكر شده در صورتی كه در كافی باب العبادة مذكور است ولی
توجّه نداشتهاند كه نگارنده از كتاب وافی نقل نمودهام نه كافی، هر چند وافی حدیث
رااز كافی نقل نموده است و اگر دقّت شود غالب ایرادات هم همینطور است. ۴۶) پیغمبر خدا(ص) فرمود: «بهترین مردم كسی است كه عاشق عبادت
باشد و با او دست در آغوش بوده و از ته دل آن را دوست دارد. و به تن خود نیز بدان
مشغول باشد و خود را آماده آن داشته باشد، در آن صورت او باك ندارد كه در سختی دنیا
باشد یا در راحت» یعنی چون عاشقِ بندگی خداست سختی دنیا بر او ناگوار نیست. ۴۷) یعنی، هرگاه غالب بروجود بنده اشتغال به بندگی من باشد،
آرزو و لذّت او را در ذكر خودم قرار ميدهم و هر گاه لذت او را در ذكر قرار دهم، او
عاشق من ميشود. و من عاشق او ميشوم و دراین حالت حجاب را كه بین من و اوست
برميدارم. ۴۸) عشق عبارت از جذب شدن دل است به مقناطیس حسن، ولی در
كیفیت این جذب نباید كسی را طمع به اطلاع بر حقیقت آن باشد. ۴۹) یعنی به واسطه دوستی شما طاعت واجب پذیرفته ميشود و
مودّتی كه بر همه واجب است برای شماست. ۵۰) یعنی به واسطه دوستی شما طاعت واجب پذیرفته ميشود و
مودّتی كه بر همه واجب است برای شماست.
نقل از رساله رفع شبهات، تألیف: حضرت آقای حاج سلطانحسین
تابنده رضاعلیشاه ثانی قدس سرّه سبحانی، چاپ پنجم، تهران، انتشارات حقیقت، ۱۳۷۷. |
|||
|