|
|||
قطب سي و ششم
http://www.salehalishah.ir سايت حضرت صالحعليشاه قطبُ العارفين و صالحُ المؤمنين، المُولَي المُؤتَمَن، الحاج شيخ محمد حسن صالح عليشاه. جنابش فرزند و خليفه جناب حاج ملاّ علي نورعليشاه ثاني و نوه حضرت آقاي سلطانعلي شاه طاب ثراه است. تولدش هشتم ذي الحجه يکهزار و سيصد و هشت هجري قمري، مولدش قريه بيدخت گناباد، موطن و مسکن پدر و جدّ بزرگوارش بوده، تا حلول يکهزار و سيصد و بيست و هفت هجري که جدّ بزرگوارش حيات داشت، در تحت تربيت پدر و جدّ خود در بيدخت مشغول تحصيل علوم بود، و پس از شهادت جدّ عاليمقدارش فاصلهاي نکشيد که به اغواي اعداي خارجي و راهنمائي دشمنان داخلي فقر و درويشي، مردي ياغي و راهزني طاغي به نام سالار خان بلوچ به گناباد آمده غفلتاً بيدخت مرکز عرفان را مورد يغما و چپاول قرار داد و جناب نورعليشاه والد بزرگوار آقاي صالح عليشاه را با تمام اقوام و اصحاب زنداني نمود. جنابش که اين وقت در دسترس دشمنان و غارتگران قرار نداشت، بر حسب امر پدر بزرگوارش مخفي شده و شبانه با لباس مبدّل به طرف تهران فرار نمود و پس از آنکه بر اثر اقدامات ايشان و ساير فقرا و دوستان جناب نورعليشاه از چنگ دشمنان مستخلص شده به تهران آمدند، پدر و پسر به ديدار هم مشعوف گرديدند. سپس جنابش در رکاب پدر به اصفهان مسافرت فرموده، به امر پدر براي تحصيل علوم در اصفهان با نويسنده اين سطور در مدرسه صدر اصفهان متوقف و مسکن گزيد و مدتي در محضر درس اساتيد بزرگ مثل آخوند ملامحمّد کاشي و جهانگير خان قشقائي و ساير مدرّسين آن ولايت به تحصيل علوم منقول و معقول مشغول بود تا اينکه پدر بزرگوارش وي را به تهران احضار فرمود و در شعبان يکهزار و سيصد و بيست و هشت به وي اجازه امامت جماعت و تلقين اذکار لساني مرحمت فرمود. پس از آن در ربيع الثاني يکهزار و سيصد و بيست و نه به دستگيري و ارشاد عباد مأمورش نموده و به لقب «صالح عليشاه» ملقب و مفتخرش فرمود. آنگاه در رمضان يکهزار و سيصد و سي، فرمان خلافت و جانشيني خود را براي وي صادر کرد و حضرت صالح عليشاه در همان سال به زيارت بيت الله مشرّف گرديد. دو سال بعد از اين سفر، جنگ جهاني اول دنيا را دچار بينظمي و اختلال کرده در گناباد هم که مدتي بود امنيت و آرامش داشت اغتشاش و اضطراب و عدم امنيت حکمفرما شد، لذا جناب نورعليشاه ثاني فرزند برومند خود را براي حفاظت و رسيدگي به امور دنباله گذاشته و خود به تهران مسافرت فرمود و از تهران براي ديدن فقرا عازم کاشان شده و در کاشان به دست دشمنان مسموم و در پانزده ربيع الاول يکهزار و سيصد و سي و هفت رحلت فرمود و چنانکه گفتيم مسند فقر و امور فقرا را به فرزند خود آقاي صالح عليشاه واگذار نمود. جناب صالح عليشاه در يکهزار و سيصد و سي و هشت به عتبات عاليات مشرّف گرديده، سپس به خانقاه خود دربيدخت مراجعت فرمود. آنگاه در سال يکهزار و سيصد و چهل و دو، باز مسافرتي به تهران و پس از چهل روز مراجعت به وطن نمود. تا اينکه در سال يکهزار و سيصد و هفتاد و سه، کسالتي عارض آن جناب گرديد که اجباراً به تهران و از تهران به ژنو براي معالجه رهسپار شده، در بيمارستان ژنو بستري و پس از سه ماه معالجه که عارضه نسبتاً مرتفع گرديده بود به وطن مراجعت فرموده. بيدخت را به قدوم خود غرق شادي کرد. اصل عارضه گرچه رفع شده بود ولي آثار آن از قبيل درد پاي مشهور به فلبيت تا آخر عمر باقي و مزاحم حضرتش بود. به هرحال سفري هم در يکهزار و سيصد و هشتاد براي انجام عمره مقرّره و زيارت مرقد منوّر حضرت رسول (ص) به حرمين الشريفين مشرّف گرديد. پس از آن غالباً دچار ضعف مزاج و کسالتهاي تدريجي و متوالي بود تا اينکه شب پنج شنبه نهم ربيع الثاني يکهزار و سيصد و هشتاد و شش قمري مطابق شش مرداد يکهزار و سيصد و چهل و پنج، سه ساعت و نيم بعد از نصف شب هنگام شروع مؤذّن به اذان صبح داعي حق را اجابت و روح پر فتوحش به مقرّ اصلي پرواز و عموم فقرا را عزادار نمود. حضرتش در تمام مدت حيات به امور کشاورزي اشتغال داشت و بر آبادي و عمران املاک و مزارع و حفر قنوات و ايجاد باغات همّت ميگماشت. مخصوصاً در توسعه و تعميم و بسط عمارات و صحنهاي مزار جدّ بزرگوارش حضرت سلطانعلي شاه، جدي وافي و سعي کافي ميفرمود. مِن جمله براي ايجاد آبي در مزار مزبور که فاقد آب بود به حفر قناتي مشغول شد و چندين سال متوالي در کار آن جديت نمود، تا بالاخره قنات را به آب گوارا رسانيد و آب آن را وارد صحن مزار نمود که اکنون جاري و آباد، و به قنات صالح آباد موسوم و بحمدالله با آب کافي مظهر آن در مزار متبرّک است. و صحني مفصّل وسيع با اطاقهاي متعدد در مظهر قنات بنياد فرمود که داراي باغچههاي گل کاري زيبا و کرتهاي سبزي براي مصرف فقراي وارد به مزار است. اوقات شريفش قبل از ظهر به رسيدگي امور زراعتي و ملاقات فقرا و واردين و عصرها به دادن درس از تفسير بيان السعادة تأليف جناب سلطانعلي شاه ميگذشت. حضرتش در ذيقعده يکهزار و سيصد و هفتاد و نه طبق فرماني فرزند ارجمندش جناب حاج سلطان حسين تابنده را به خلافت و جانشيني خود تعيين و به لقب «رضا عليشاه» ملقب فرمود که پس از رحلت آن بزرگوار بر جاي پدر متکي و به ارشاد عباد مشغول شد. اولاد آن جناب: جنابش هنگام رحلت هفت فرزند ذکور و يک دختر داشت. پسران: ۱ - جناب حاج سلطان حسين تابنده «رضا علي شاه» ۲ - دکتر محبّ الله آزاده ۳ - دکتر نورعلي تابنده ۴ - دکتر نعمت الله تابنده ۵ - مهندس نصرالله تابنده ۶ - مهندس شکرالله تابنده ۷ - مهندس محمود تابنده. مشايخ و مأذونين از طرف آن جناب: ۱ - حاج شيخ عبدالله حائري (رحمتعلي شاه) که از طرف جنابان سلطانعلي شاه و نور عليشاه نيز شيخ مجاز بود ۲ - حاج شيخ عباسعلي کيوان قزويني (منصور علي) که وي نيز از مشايخ جناب نورعلي شاه و در ابتدا هم خدمت جناب صالح عليشاه تجديد کرده و از طرف ايشان هم شيخ مجاز بود ولي در اواخر دچار وساوس شيطاني شده از مقام خود خلع و به راه خود سري شتافت ۳ - آقا ميرزا ابوطالب سمناني (محبوبعلي) ۴ - حاج شيخ عمادالدّين سبزواري (هدايت علي) که اين دو نفر نيز از مشايخ جناب نورعليشاه بودند ۵ - حاج ميرزا يوسف حائري (ارشاد علي) ۶ - آقاي شيخ اسدالله ايزد گشسب گلپايگاني (درويش ناصرعلي) ۷ - آقاي شيخ محمد امام جمعه اصطهباناتي (فيض علي) ۸ - حاج محمد خان راستين عراقي (درويش رونق علي) ۹ - آقا شيخ محمد فاني سمناني (درويش ظفر علي) ۱۰ - آقاي شيخ مهدي مجتهد سليماني تنکابني (وفا علي) ۱۱ - آقاي شيخ عبدالله صوفي املشي (درويش عزت علي) ۱۲ - آقاي سيد هبة الله جذبي (ثابت علي) ۱۳ - آقا سيد محمد شريعت قمي (درويش همت علي). معاصرين جناب صالح عليشاه از علماء: ۱ - مرحوم آقا سيد محمّد کاظم يزدي ۲ - مرحوم آقا سيد ابوالحسن اصفهاني ۳ - مرحوم حاج شيخ عبدالکريم يزدي ۴ - مرحوم حاج آقا حسين بروجردي ۵ - آقاي سيد محسن حکيم ۶ - آقا سيد محمود شاهرودي. از عرفا و منسوبان به عرفان: ۱ - آقاي حاج ميرزا عبدالحسين ذوالرياستين ۲ - آقاي مشهدي محمد حسن مراغهاي شهير به محبوب عليشاه ۳ - آقاي ميرزا احمد عبدالحي مرتضوي و آقاي حبّ حيدر رهبران ذهبيه ۴ - شيخ بهاءالدين پيشواي نقشبنديه ۵ - شيخ عثمان سراج الدّين پيشواي ديگري از نقشبنديه ۶ - شمس العرفا ۷ - حاج بهار عليشاه و حاج مطهر عليشاه رهبران خاکساريه. از سلاطين: ۱ - احمد شاه قاجار ۲ - رضا شاه ۳ - محمدرضا پهلوي. |
|||
|